۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

امنیت: تولید ِمرگ در وسواس ِزنده‌گی



“Belt up” to live longer

با دقت به معنای ضمنی Belt up در گزاره‌ی بالا که می‌تواند ترجیع‌بند ِیک طرح ِتبلیغاتی برای بستن ِکمربند ِایمنی باشد، می‌توان کل ایدئولوژی ِنهفته در پس ِوسواس به امنیت در زنده‌گی ِمدرن را فرایافت. معنای اصطلاحی ِ”Belt up” یعنی "خفه شو"؛ و بدین ترتیب، عبارت بالا، پاره‌گفتار ِبیان‌گری‌ست برای هر پیامی که مدلول ِغایی ِترویج ِامنیت، یعنی سرکوب، را در ناخودآگاه ِمخاطب درمی‌نگارد. عرصه‌ی تبلیغات اساساً عرصه‌ی تولید ِپیام‌هایی از این دست است، که تنها با معناشناسی ِانتقادی ِآن‌ها می‌توان حضور ِمرگ‌بار ِامر ِسرکوب‌گر را زیر ِسطح ِنازک ِتظاهر به پاس‌داشت ِزنده‌گی افشا کرد: سرکوبی که در "خفه شو تا بیش‌تر زنده بمانی" جار  می‌زند، به هیچ روی غلیظتر از آنی نیست که در i-چیزهای شرکت ِاپل، زیر ِترفند ِتحریف ِخودشیفته‌گی – القای حس ِعاملیت به مصرف‌کننده و تسخیر ِعرصه‌ی خیالی ِحیات ِذهن-روانی ِاو با اعتباربخشیدن به بی‌اعتبارترین پاره‌ی انسان ِخودشیفته، یعنی"خود" – فرایند ِخفه‌کردن را در معصومیت ِطرح‌های مینیمالیستی به اجرا می‌رساند.

در ادبیات ِاقتصاد ِکلان ِکینزی، در راستای تأکید بر تأثیر ِمخارج ِمصرفی ِبخش ِخصوصی بر سطح ِعمومی ِتولید، از پدیده‌ای به نام "پارادوکس صرفه‌جویی" یاد می‌شود که بر اساس ِآن، میل به پس‌انداز ِبیش‌تر، بر خلاف ِتصور ِاولیه، تأثیری انقباضی بر سطح ِپس‌انداز ِعمومی و تولید به همراه می‌آورد (به بیان ِدقیق‌تر، با این فرض که سرمایه‌گذاری ِبرنامه‌ریزی‌شده و مخارج ِدولتی توابعی فزاینده نسبت به سطح ِدرآمد ِکل هستند، هر چه میل ِنهایی به پس‌انداز بیش‌تر شود، از سطح ِپس‌انداز و درآمد ِاقتصاد کاسته خواهد شد). با رهیافتی قیاسی-تطبیقی می‌توان در عرصه‌ی اجتماعی نیز از چیزی به‌نام پارادوکس ِامنیت سخن گفت. اگر پس‌انداز، تحدید ِمصرف به هدف ِسرمایه‌گذاری و رشد ِدرآمد ِآتی باشد، امنیت را نیز می‌توان در حکم ِتحدید ِنیرو و شروشور به منظور ِمایه‌گذاری ِانرژی‌های روان-تنی-جمعی در جهت ِدست‌یابی به یک انضباط ِاجتماعی ِتعین‌یافته قلمداد کرد که درنهایت عامل ِاصلی ِتعیین ِکیفیت در زنده‌گی انگاشته می‌شود. امنیت، با فروکاستن ِاصل ِزنده‌گی (شدت)، زنده‌گی را از درون تهی می‌کند، "سر"اش را می‌زند تا "سر"زنده‌گی را به زنده‌گی تقلیل می‌دهد. رابطه‌ی منفی میان میل ِنهایی به پس‌انداز و درآمد، در عرصه‌ی اجتماعی به رابطه‌ی منفی میان میل ِنهایی به امنیت (وسواس به زنده‌گی) و خود ِزنده‌گی ترجمه می‌شود. تحدید ِشورمندی و سرزنده‌گی، که اغلب در قالب ِترس از آینده/پیری و اضطراب ِهمیشه‌گی ِزاده از فرهنگ ِرقابت، درونی ِذهن می‌شود، سوژه را به قید ِحفظ ِسطح ِمعینی از کار/خیال/لذت مشروط می‌سازد. این سطح همواره هم‌ساز با نیازهای ترمودینامیکی ِسیستم در تعدیل ِانرژی‌ها و پویش‌ها به قصد ِحفظ ِتعادل تعیین می‌شود. امنیت، در بُعدهای مختلف، قیدگذاری بر سوژه‌ی انسانی را به انجام می‌رساند: امنیت ِشخصی (انضباط ِحوزه‌ی عمومی، انتزاع ِفلج‌کننده‌ی ِساحت ِخصوصی از عرصه‌ی اجتماعی)، امنیت ِشغلی در بیمه و حقوق ِکار (انضباط ِکار، تهی‌کردن ِوجه ِاجتماعی ِکار از نیروی انسانی)، امنیت ِعاطفی در قاعده‌مندی‌های نهادی (انضباط ِاروس، برنشاندن ِمیل در ازدواج، مُد و سکسوالیته)، امنیت ِروانی در رَویه‌های روان‌پزشکی-روان‌شناسی (انضباط ِروان، تأدیب ِمیل در مکتب‌خانه‌ی اِگوی اجتماعی‌شده)، امنیت ِاجتماعی (انضباط در خیابان، طرد ِگرافیتی، مو، بدن و فریاد از سطح ِخیابان)، امنیت ِملی (انضباط ِمردم، سرکوب ِاعتراض و استیضاح از اقتدار ِحاکم)، امنیت ِبین‌المللی (انضباط ِفراملی، سیاست ِپارانوید، ترور در برابر ِتروریسم). محصولی که از این فرایند‌های قیدگذاری باقی می‌ماند، همان سوژه‌ی متمدنی است که سطح ِشورمندی ِاو هم‌‌تراز است با سطح ِسرزنده‌گی ِمُردار؛ عمل ِچنین سوژه‌ای تا آن‌جا که از وجه ِرهایی‌بخشی ِیک کنش ِ"دگرخواه" عاری است، صرفاً در حکم ِ"رفتار"ی‌ست واکنشی، ترس‌انگیخته و برنامه‌ریزی‌شده در تبعیت از مرجعی نمادین (مرجعی که ضرورت ِامنیت را تعریف می‌کند). سوژه‌ی بیمه‌شده به دست ِساختارهای امنیتی، سوژه‌ای است بیگانه از حدت، سرزنده‌گی و طغیان. امنیت، به بهانه‌ی پیش‌گیری از مرگ، زنده‌گی ِانسانی را در انقیاد ِکارشیوه‌های قیدگذاری می‌میراند. سوژه‌ی مقید به امنیت ( و سایر ِاسطوره‌های عقلانیت)، همان سوژه‌‌ای است که سیستم می‌خواهد: سوژه‌‌ای عاری از نیروی طغیان، سوژه‌ای کارگذار ِاصل ِلذت، سوژه چونان کارکرد، مُرداری نامیرا؛ سوژه‌ای که در توهم ِحیات ِجاودان، از حق ِزنده‌گی ِانسانی ِخویش (زنده‌گی ِمعنایافته در تغییر، شدت، اعتراض، ایثار) برای همیشه گذشته است: ایثار در میراندن ِایثار. امنیت، به‌ مثابه‌ی مُدالیته‌ی تکنولوژیک ِ"آرامش"، این چنین مرگ را در وسواس ِزنده‌گی تولید می‌کند: با پس‌انداختن ِشور و سرزنده‌گی، با تحدید ِبیان و میل و بدن، مرگ (این هم‌راه، شریک، و ثمره‌ی غایی ِزنده‌گی ِخطرگرا) را به تعویق می‌اندازد تا نیروهای انباشته از چنین پس‌اندازی را از نشئه‌گان ِبیمه‌شده بیگانه سازد و آن‌ها را بر ضد ِرانه‌های معترض ِهمان سوژه‌هایی به کار گیرد که در ورطه‌ی تعلیق ِسرزنده‌گی و مرگ، پیشاپیش گورنشان شده اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر