۱۳۹۶ مرداد ۵, پنجشنبه

Twin Peaks and Archaeology of Cinema


Twin Peaks پسا-سینما است. گویی لینچ تاریخ سینما را از دهه نود تا امروز هضم کرده و عصاره اش را در کام ما می ریزد. برای این سینما اما نه فخر می فروشد و نه مرثیه سرایی می کند. او همواره در میان این دو در رفت و آمد است و از این رو نمی توانید دست اش را به راحتی بخوانید. در همان لحظه که صحنه ای درام را تا اوج احساسی اش پیش برده، پس از آنکه میزانسن و نور و دوربین و بازی در اوج درخشش هستند، ناگهان همه چیز را خرد می کند. ناگهان از پرتگاهی سخره ای به زیر می غلتد. توین ‍پیکس مجموعه ای استادانه از این لحظات گسست و انقطاع است در حالیکه خود هویتی بسیار منسجم دارد. انسجامی که از دست-چین کردن و نظم دادن بی نظیر به این جهان منقطع شکل می گیرد، جهانی با قله هایی مرتفع و دره هایی مهیب، جهان صعودها و هبوط ها. توین پیکس گویی دیرینه شناسی چند دهه اخیر تاریخ سینمای آمریکاست که در آن لینچ با لنزی معرفت شناسانه به بررسی این سینما می پردازد تا فراتر از المان های فهم شده متداول در شکل گیری آن لایه های زیرین این سیستم را واکاوی و حتی روانکاوی کند. او با به تصویر کشیدن سویه های پنهان این سینما، و گسستی که از در کنار هم چیدنشان در مجاورت کلیشه ها و سوژه های تکرار شده آن رخ می دهد، بر روی چیزی بسیار مهم انگشت می گذارد. او گویی در این مسیر قوانین و المان هایی را آشکار می کند که فرای خودآگاهی این سینما تولید شده است و آنرا به جلو می راند، المان هایی که بسیار در هم تنیده با فرم و محتوا، با زبان و روایت، با موسیقی، و با شخصیت سازی، تنها در بزنگاه های گسست و انقطاع هستند که آشکار می شوند. همچون تیغی برنده در دست جراحی چیره دست که درست در محل و عمق درست می نشیند تا بافت های در هم تنیده در گوشت و استخوان و پوست و خون را نمایان سازد.

لینچ گاه با ارگانیک ترین و گاه با مصنوعی ترین سویه های سینما سینما را به سخره می کشد. اثر لینچ نمونه ای استادانه از درهم تنیدگی فرم و محتواست تا آنجا که حتی تیزبینانه ترین نگاه ها هم نمی توانند یکی را جدا از دیگری تجسم کنند. لینچ در این واکاوی و روانکاوی یگانه اش از سینما اما عبوث و خشک نیست و این رویکرد بازیگوشانه و سرخوشانه او یکی دیگر از لذت های تماشای توین پیکس است. این شوخی های سرخوشانه و بسیار هوشمندانه اش با سینما اما تنها سینما را نشانه نمی رود. او با زبان هم شوخی می کند، و با زمان،  با مفاهیمی چون عشق و نفرت، هویت، خیر و شر، و بودن. او با انسان شوخی می کند، اما اینکار را بسیار مبتکرانه و با هوشمندی بی نظیر انجام می دهد که در تاریخ سینما اگر نه نایاب بسیار کمیاب است.

توین پیکس تصویر تضاد و تناقضی بسیار آشکاری است که در عین حال براحتی  هر روز از کنارمان می گذرد. لینچ در عین اینکه تندی این تناقض را به سویمان پرت می کند گویی اعتراف می کند که خارج از این دوگانگی نمی توان زیست. شاید بتوان جایی در میان شان آرامید و به این سو یا آنسو لغزید اما نمی توان از آن خارج شد، اما می شود در فهم آن کوشید. او اما آنقدر با زیبایی و دینامیکی جادویی این قاب را به تصویر می کشد که کلیت حرکتش و پویایی و انسجام نهفته  در آن همچون دانه دانه های پازلی می مانند که  او بارها حل می کند و باز بهم می ریزد، و هر بار ما را همراه و مجذوب تماشای این دوباره سازی می کند. او مفاهیم و سوژه های به ظاهر ساده و بسیط را به فراسوی ساده گی شان می برد و به ضد خود بدل می سازد. توین پیکس گویی تصویر دیالکتیک در سینماست.



۱۳۹۶ تیر ۲۰, سه‌شنبه

Nocturama - the seductive power of surfaces


"نوکتوراما" تصویری پریشان کننده از تنش مضطرب تن هایی است که طرد شده اند، تن هایی که به بازپس گیری فضاهایی آمده اند که آنها را طرد کرده اند. فیلم بطور واضحی به دو موومان تقسیم شده٬ با مکثی کوتاه و سنجیده میان شان. موومان اول خبر از حادثه ای شوم می دهد که آرام آرام به بیضه می نشیند. برای ذهن های ما که این روزها انباشته اند از تصویرهای کشتار و خون ریزی  و انفجار نشانه ها گویی بسیار واضح هستند. بونِلو،کارگردان فیلم، اما هیچ تلاشی برای ایجاد یا حتی اشاره به بستری برای نشانه هایی که بر سر راه ما قرار می دهد نمی کند و این یکی از المان هایی است که به فیلم قدرتی جادویی می دهد. این تن هایی که گاه مضطرب و گاه آرام همچون بمبی ساعتی بسوی (خلق) فاجعه روانند حاملان نشانه ها هستند، نشانه هایی که سوژه مندی آنها در چارچوب ساختارهای ایدئولوژیک و برساخته های اجتماعی ذهن ما پرورش می یابد. این تن ها در فقدان بستری توضیح دهنده حضوری دازاین-گونه می یابند٬، تن هایی که  "آنجا در دنیا" رها شده اند، تن هایی که ابژه و سوژه ای در هم تنیده دارند.

نیمه دوم فیلم را از حالت انقباض خارج می کند، گویی انفجارهای پایان نیمه اول در حکم ارگاسمی برای این تن های هیستریک و طردشده هستند که به آنها آرامشی کوتاه می بخشند. مکان امنی که آنها برای به جشن نشستن و پنهان شدن برمی گزینند یک مرکز خرید مدرن با برندهای معروف است. این مرکز خرید مجلل اما نوکترامای این تن ها می شود. آنها که آمده اند فاصله ها را بردارند و فضاهای تردشده از آنرا را بازپس بگیرند، و به سخره بکشند، آرام آرام توسط این هیولای به ظاهر آرام و خاموش اما مسلط بلعیده می شوند. این دستگاه عظیم و "باشکوه" به آنها یادآوری می کند که هیچگاه تعطیل شدنی نیست، حتی خارج از ساعات تجاری، و حتی در غیاب ماموران و گاردهای مراقبت که در اتاقی سلاخی شده اند. در قسمتی از موومان دوم، یکی از دار و دسته جوان فیلم در حال گشت زدن در میان انبوه کالاهای این مرکز خرید با مانکنی روبرو می شود که لباسی کاملا شبیه به او بر تن دارد٬هم کفش و هم شلوار و تی شرت. مرکز خرید و دستگاه عظیم الجثه پنهان در پس آن به پسرک یادآوری می کند گویی که از چرخ دنده های ایدئولوژیک بازار و هجمونی مسلط آن گریزی نیست، آنقدر که ترکیب ظاهری پسرک را هم پیامبرانه بر او وحی می کند. آین دار و دسته جوان، و به ظاهر معترض و رادیکال هم تاب رویارویی با این ماشین را ندارند، آرام آرام در نبض اغواگر آن حل می شوند (یا شده اند بدون آنکه از آن آگاه باشند). لباس ابریشمین بر تن می کنند و کنیاک می نوشند بی خبر آز آنکه مرکز خرید آنها را آرام آرام همچون نوکتورامایی آنان در در بر می گیرد٬ و برای تماشا شدن آماده می کند، برای شکار شدن. نیروهای پلیس که فرا می رسند، یک به یک این تن ها را همچون حیواناتی وحشی و خطرناک در این نوکتوراما شکار می کنند. بونلو استادانه این بخش پایانی را به تصویر می کشد، بخشی که در آن هیچگونه جنبه درامی در تصویرها حضور ندارد، آنچه هست وحشت است و بدویت و تن هایی که با خونسردی شکار می شوند و سرمای زمین را در آغوش می گیرند. وجودشان از این مکان مقدس پاک می شود تا مرکز خرید صبح را همچون هر روز دیگر با آرامش و بدون مزاحمت آغاز کند.