۱۳۹۲ اسفند ۲۵, یکشنبه

علیه انحصار فکری – پاره دوم

علیه انحصار فکری – پاره دوم –اثر دیوید لواین (David Levine) و میکل بولدرین (Michele Boldrin) ، استاد اقتصاد، دانشگاه واشنگتن - سینت لوییس

تفاوتهای مشخصی میان قانون کپی رایت و حق ثبت اختراع وجود دارند که اشاره مختصری به آنها برای فهم بیشتر استدلالها بی فایده نیست. قانون حق ثبت اختراع در مورد بکارگیری ایده های مشخص و خاص بکار می رود، بسته به نوع ایده 14 یا 20 سال اعتبار دارد، و دامنه ای نسبتا گسترده را در مورد هر ایده شامل می شود. قانون کپی رایت دامنه محدودتری دارد و تنها جزئیات مشخصی از یک اثر مشخص را در بر می گیرد. عمر کپی رایت برای یک اثر چیزی حدود 50 تا 70 سال بعد از مرگ خالق اثر است. از دیدگاه اقتصادی می توان به دو دلالت اصلی در این دو قانون اشاره کرد: اول حق خرید و فروش کپی های یک ایده، و دوم حق کنترل چگونگی استفاده از این کپی ها توسط مصرف کننده. لواین و بولدرین استدلال می کنند که این دلالت اول نیست که محل مناظره است، بلکه دلالت دوم و اعطای قدرت به صاحب اثر/ایده برای کنترل استفاده از آن بعد از فروش آن است که از دید آنها مسئله برانگیز است. از دید آنها همانطور که حق مالکیت صاحب اثر باید رعایت شود چراکه مایه تشویق خلاقیت می شود، از حق مالکیت خریدار اثر هم باید حفاظت شود چراکه عاملی است که به انتشار و بهبود اثر کمک می کند. سوالی که مطرح می شود در اصل این است که چرا صاحب یک اثر باید بر نحوه استفاده از اثر یا ایده اش بعد از خرید آن توسط مصرف کننده کنترل و انحصار داشته باشد؟ این چیزی است که موجب پیدایش قدرت انحصاری در مورد اثر/ایده می شود و از دید آنها مذموم است. از دیدگاه لواین و بولدرین، همانطور که اعطای حق انحصاری به تولیدکنندگان یک کالا هزینه های اجتماعی به وجود می آورد، اعطای حق انحصار فکری به صاحبان یک ایده یا اثر نیز اثری مشابه دارد که توسط مزیت های آن جبران نمی شود.

گونه ای از سوالهایی که احتمالا متعاقب چنین استدلالهای مطرح می شوند این است که مثلا یک نوازنده موسیقی چگونه می تواند امرار معاش کند اگر خریداران اثرش می توانستند آنرا بطور رایگان میان اطرافیانشان توزیع کنند؟ و یا شرکت های بزرگ چرا باید پولی به مخترعین و صاحبان ایده ها پرداخت کنند وقتی می توانند بطور مجانی آنها را تصاحب کنند؟ به نظر می رسد نقش بندی دنیایی بدون اینگونه قوانین انحصاری فکری توهمی پیش نباشد. این اولین مسئله ای است که لواین و بولدرین به آن می پردازند و برای این کار به مثالهای متعددی رجوع می کنند که در آنها قدرت انحصار فکری از طریق کپی رایت و حق ثبت اختراع وجود نداشته است. بعد از بررسی مثالهای متعدد از شرایطی که  در آن حق انحصار فکری غایب بوده ولی این امر مانع از بالیدن ایده ها و رشد خلاقیت ها نشده، دومین مسئله ای که لواین و بولدرین به آن می پردازند بررسی هزینه های اجتماعی برآمده از حق انحصار فکری است. سپس، در پی پاسخ به این مدعای تئوریک برمی آیند که گرچه حق انحصار فکری هزینه های اجتماعی به بار می آورد، اما بدون وجودش امکان پیدایش و بالیدن ایده های نو میسر نمی شود و این هزینه ها بهایی ناگزیر هستند که برای ایجاد فرصت پیدایش نوآوری و خلاقیت باید پرداخت. نهایتا، بولدرین و لواین به بررسی شواهد امپریکال در مورد رابطه علی میان انحصار فکری و نوآوری می پردازند. نتیجه تمام این کنکاشها و بررسی ها نشان می دهند که هیچگونه مدرکی دال بر رابطه علی میان انحصار فکری (کپی رایت و حق ثبت اختراع) و افزایش خلاقیت و نوآوری وجود ندارد، و بنابراین خیری در تحمل هزینه های تحمیلی آن بر جامعه نهفته نیست.

برگردیم به بحث اول: بررسی نمونه هایی که در آنها خبری از قوانین انحصار فکری نبوده است، و مطالعه آثار این غیاب در پیدایش  ایده ها و نوآوری ها. ادعای اصلی لواین و بولدرین این است که اکثر نوآوری ها در غیاب قوانین انحصار فکری بوجود آمده اند. آنها ابتدا به صنعت نرم افزار می پردازند، صنعتی که شاهد رشد بی سابقه نوآوری بوده و تاثیرات بزرگی بر شیوه زندگی امروزی ما گذاشته است. شاید ذکر این نکته مایه تعجب باشد که تقریبا هیچیک از نوآوری های به وجود آمده در این صنعت حاصل وجود حق انحصار فکری نبوده اند. گرچه امروزه شاید هیچ صنعتی به اندازه صنعت نرم افزار با حق انحصار فکری عجین نشده باشد (وقتی شرکتی نظیر آمازون ایده "خرید با یک کلیک" را به ثبت انحصاری می رساند!)، اما تاریخچه این صنعت داستان دیگری روایت می کند. لازم به ذکر است که پیش از حکم دادگاه عالی آمریکا در سال 1981 در پرونده Diamond vs Diehr، هیچگونه حق ثبت اختراعی برای نرم افزار وجود نداشت.

بگذارید از مثال شرکت مایکروسافت شروع کنیم. بی شک بزرگترین نوآوری این شرکت پس از 1994 مرورگر اینترنتی بوده است. جالب این جاست اما که مخترعین اصلی این دستاورد گروه کوچکی برنامه نویس رقیب بودند که مایکروسافت کدهای اولیه مرورگر اینترنت را بطور مجانی از آنها گرفت. اولین نسخه معروف مرورگر NCSA Mosaic  بود که در مارچ 1993 عرضه شد در حالیکه در آگوست 1995 بود که مایکروسافت اولین نسخه مرورگر Internet Explorer را روانه بازار کرد. حال فرض کنید که چه اتفاقی می افتاد اگر مخترعین مرورگر Mosaic حق این اختراع را به ثبت می رساندند؟ بی شک چنین کاری نتیجه ای زیانبار که همانا کندشدن روند انتشار و بهبود مرورگر اینترنت بود به بار نمی آورد.


جنبش Open Source یکی دیگر از نمونه های خوبی است که در آن خلاقیت و نوآوری بدون هرگونه قدرت انحصار فکری میسر بوده است. هر کسی که امروزه از اینترنت استفاده می کند از نرم افزارهای open source بهره می گیرد. هر جستجویی در گوگل  از طریق یک نرم افزار open source که توسط Linux Torvalds نوشته شده پردازش می شود. بخش عظیمی از کدهای سیستم عامل Macintosh نیز open source هستند. Linux که سیستم عاملی Open Source  هست نزدیک به 30 درصد بازار Server را در اختیار دارد. از میان شش database  موجود در اینترنت (Oracle, DB2, SQL server, Sybase, Mysql and Postgres) دو تای آنها open source  هستند. پنج زبان scripting معروف (PHP, Lua, Python, Ruby and Tcl) همگی open source  هستند. بر اساس بررسی که شرکت Netcraft در دسامبر 1994 انجام داد از میان نزدیک به 54 میلیون وبسایت اینترنتی، چیزی نزدیک به 69 درصدشان از apache  که یک open source web server هست استفاده می کنند و تنها 20 درصد از مایکروسافت استفاده می کنند. سوالی که لواین و بولدرین به پیش می کشند این است که اگر ادعای طرفداران حق انحصار فکری درست است، پس چگونه است که ما در صنعت نرم افزار شاهد چنین پیشرفت ها و نوآوری هایی بدون حضور انحصار فکری بوده ایم؟ بولدرین و لواین اشاره می کنند که می توان نمونه های مشابهی از غیاب انحصار فکری و رشد نوآوری و خلاقیت را در تاریخچه صنعت اتومبیل آمریکا، صنعت مواد شیمیایی آلمان و سوییس، Oxygen steel making، صنعت نساجی و مد ایتالیا، صنعت ساعت سازی سوییس، مزارع شراب سازی اروپا و کالیفرنیا، و صنعت شیشه چک و ونیز نیز سراغ گرفت.