۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

Don’t mess with Karma

خوانش در اتوبوس


در یکی از تبلیغات ِاتوبوسی که در رابطه با بازیافت ِبطری ِآب است، روایتی در قالب ِسه ‌لت ِگرافیکی به اجرا درآمده است.

در لت ِنخست، مردی را می‌بینیم که در حالی که سوار بر دوچرخه‌ی ساکن ِباشگاه ِورزشی مشغول ِبدن‌پروری‌ست، بطری ِآب را روی سر خالی می‌کند. دختری در مقابل‌اش ایستاده و در حال دمبل‌زدن است – گرافیک ِکمیک و مینیمال ِکار  به‌واسطه‌ی تخلیه‌ی صحنه از فیگورهای انسانی و صراحت‌‌های اروتیک، دلالت ِسکسوال را به مؤثرترین کانال ِتصویرسرای ِذهن که در قالب ِتصویرسازی‌های ناخودآگاه در پس‌زمینه‌ی فراگرد ِتفسیر ِامر ِدیداری به جریان می‌افتد، حواله می‌دهد.
لت ِدوم، تفاوت ِچندانی با لت ِنخست ندارد، پسر را می‌بینیم که در حال پرت‌کردن ِبطری ِخالی ِآب به سطل ِزباله – و نه سطل ِبازیافت – است. تمایز ِآشغال از پس‌ماندهای بازیافتنی: تمایز ِامر ِتمام‌شده و امر ِاحیاشدنی، بدی و نیکی، یأس و امید، مرگ و زنده‌گی...
در لت ِسوم، فنر ِزین ِدوچرخه از جا در رفته و با شدت ِتمام پسر را به بالا پرت کرده است. در اثر ِاین پرتاب ِتقدیری، که با حدت ِتمام ناگزیربودن ِامحای ِسوژه‌ی شر و روایی ِمرگ ِسوژه در فعل ِامر ِبه معروف را برگزار کرده است، سر ِپسر ِناکام سقف را شکافته است. او به‌کلی ناکار شده است. ما تنها می‌توانیم تن و دست و پایی را ببینیم، که در آغوش ِسرد ِتقدیر ِنیک‌خواه، در نهایت ِاستیصال، گرمای مرگ ِمنکر را نوید می‌دهند. دهان ِدختر از حیرت بازمانده ولی انگار او همچنان به دمبل‌زدن ادامه می‌دهد – دوچندی ِنیکی در مرگ ِامر ِناروا؛ تحقق ِمضاعف ِعبرت. 

"سر به سر ِکارما نگذارید". سطل ِزباله را با سطل ِبازیافت اشتباه نگیرید و با این کار انرژی ِسالانه را برای شصت‌و‌پنج‌هزار خانوار در بریتیش کلمبیا به ارمغان بیاورید. در اقتصادی که از اساس بر حادمصرف، مازاد، اتلاف و هدرورزی استوار است، صرفه‌جویی تنها در شکل ِبازیافت ِتفاله‌ی مصرف امکان‌پذیر است. صرفه‌جویی در جامعه‌ی وفور همان حاشیه و بازی و اسطوره‌ای‌ست که دست ِکوتاه ِآن تنها در ناهستی ِکارما قادر است گریبان ِمصرف‌کننده را بگیرد. آسوده‌گی ِاتلاف در این اسطوره‌سازی به زیرکانه‌ترین وجه ِممکن تضمین شده است.

در عبارتی که در زیر ِاین گراف آمده، با تحویل ِفعل ِدستوری و مفعول  (Return it)به یک شبه‌‌گفتار (Retun-it)، عمل و ابژه هر دو در قالب ِیک کالا دوباره به خورد ِمصرف‌کننده داده می‌شود. مصرف‌کننده می‌تواند با تقریب به این امر ِبازیافته، به این امر ِنو و جذاب برای طبع ِاشباع‌ناپذیر، به Return-it، دوباره طعم ِخوش ِمصرف – مصرف ِارزش ِنشانه‌ای ِتبلیغات – را بچشد؛ ارزش ِنمادین ِچنین مصرفی برای او، که به لطف ِبه پیش‌کشیدن ِعبارات ِباب ِروز ِبودیستی متعالی و تزکیه هم شده، از کیفی که او از ارزش ِمصرفی ِکالا بُرده هیچ کم ندارد.

امروز فقط با ترساندن و خنداندن ِسوژه‌ها می‌توان آن‌ها را به کار ِنیک ترغیب کرد. برای تحقق ِامر ِنیک در جامعه‌ی خاموش، برای بیدارکردن ِوجدان‌هایی که از سر ِغوطه‌خوردن در سایه‌ی وفور و فقر بی‌حس گشته اند، برای برانگیختن روح‌هایی که یکسره به هوش و زیرکی تبدیل شده اند، برای احضار ِسویه‌ی انسانی ِاشباحی که دیگران را می‌خورند و خود را بالا می‌آورند، تنها می‌توان به دو چیز توسل جست: ترور و لوده‌گی. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر