کار ِفکری و مبادله
برای آنان که از کار ِفکری نان درمیآورند، خاصه برای آکادمیسینها و روشنفکران ِژورنالیست، و در گوشههای خودآگاهیشان هنوز چراغ ِخوداندیشی سوسو میزند حقیقتی دردناکتر از این وجود ندارد که چهگونه کار ِفکری، این بهاصطلاح انسانیترین و شخصیترین شکل ِکار، اسباب ِازخودبیگانهگی را فراهم میآورد. پنداشت این است که کار ِفکری ممتازترین شکلی از کار است که آدمی به میانجی ِآن ضمن ِارضای نیازهای ابتدایی این امکان را اختیار میکند تا به لطف ِبهرهگیری از باشگاهی به مرکزیت ِاندیشه سوداهای فرا-شکمی ِخویش را پی گیرد؛ همهنگام نان بخورد و بخواند، نانآوری کند و بنویسد، سیر شود، بسیراند و بیاندیشد. این "همهنگامی" ِخجسته اما در سامانهی اجتماعیای که چیزها در آن ازاساس صرفاً در شکل ِمبادلهایشان اعتبار یافته اند، به وضعیت ِهستیشناختی ِبغرنج و ویرانگری بدل میشود که در آن سوژه در انهدام ِسراسری ِاختیارات ِخودانگیختهی خویش، به ورطهای میافتد که در آن امر ِاندیشهگی همانا امر ِمحال است. "همهنگامی" به "همسانی" تبدیل میشود و کار ِفکری، دراز و وانهاده بر تختی که پایههایاش تراشیده از فرهنگ ِمبادله است و تشکاش با پرهای قوی ِآز پُرشده، شبانهروز سپوخته میشود. چیزی از اصالت ِکار ِفکری باقی نمیماند؛ وضعیت ِکار ِفکریای که در برابر ِسپوختهشدن بر این تخت ِنرم تن میزند چیزی به مراتب ناجورتر از پارهگی و خونریزی ِوجدان است: لوکسوارهگی؛ جایی که در آن اندیشه با گردننهادن به رادیکالترین شکل ِتحقق ِمنطق ِبازار – تحقق ِپندارهی "اینهمانی ِتنآسایی با سعادت"– همدست ِفراگردی میشود که از ریشه برضد ِایدهی اصلی ِاندیشیدن، یعنی تلاش برای حاکمیت ِشرافت و آزادی است.
تاریخ ِنجاری ِاین تخت و شرح ِحال ِپُر سوز.گداز ِاین گایش، ازقضا به آکادمی و شاگردان ِناخلف ِمعلم ِاول برمیگردد. داستانی که به نیکی در پروژهی برانداختن ِسنت ِافلاطون توسط نیچه و چادرکشیدن از لکاتهگی ِحقیقت ِپوزیتیو گزارش شده است. نکتهی مهم در این افشا، ردیابی ِنقش ِفرهنگ ِبازار در دگردیسی ِکار ِفکری به فاحشهگیست. این که چهگونه بروز ِارزش ِمبادله و حاکمیت ِآن بر دستگاه ِارزششناختی ِفرهنگ، سبب ِاز ریخت افتادن ِنقش ِرهاییبخش و واسازندهی کار ِفکری در حیات ِهرروزه – چه در سطح ِفردی و چه در قلمروی اجتماعی – شده است. وجه ِآموزشی ِچنین ردگیری ِگستاخانهای، به پیش کشیدن ِمفاهیم ِاندیشهی انتقادی و بازاندیشی و تمرین بر آنهاست در قلمرویی که اندیشورزی در آن بیش از آن که بازبستهی امر ِسیاسی و عرصههای نظری ِکلان باشد، معطوف به مسألهای تماماً هرروزه و انضمامیست که دغدغهآفرینی ِآن برای هر آن کسی که هنوز بیغولهای دارد تا در آن بر نفس ِخود تأمل کند، روشن و هویداست.
در جریان ِکار ِفکری، اندیشه واسطهی درآمد میشود. اندیشگر هراندازه هم که بتواند به میانجی ِشکل ِویژهی رشتهی تخصصی ِخود بر کارشیوه و چارچوب ِنظری ِکار ِخود نظارت داشته باشد، باز هم از آن جا که در لحظهلحظهی پردازش ِکار ناگزیر در فکر ِکیفیت ِگزارش ِنهاییست، خود را همهسر اسیر ِوجه ِسرکوبگر ِکار میبیند. کیفیت ِگزارش ِنهایی و معیارهای ارزیابی اغلب براساس ِرمزگانی تعیین میشود که لزوماً با دغدغههای شخصی مناسبتی ندارند، و این طبیعی ِکار است؛ نکته اما اینجاست که این معیارها که در پایان ِکار مطلوبیت ِکار ِفکری را برای کارفرما تعیین میکنند، در طی ِزمان تنها وانمودههای منطق کارکردگرایانهی ِحاکم بر روابط ِسنگوارهی کسبوکار اند، وانمودههایی که کمتر میتوان بر آنها سراغ از ارزش ِذاتی یا درونیای که ویژهی اصالت ِکار ِفکریست گرفت؛ این منطق خود طی ِزمان قالبی فتیشیستی به خود میگیرد و به بستهی درخودفرورفتهای تبدیل میشود که نمیتوان از صدق و صحت و کارایی ِآن به آسانی پرسش کرد. این وضعیت، یعنی فروبستهگی و خودفرمانی ِتامگرای فضایی که معیارهای ارزیابی ِکار ِفکری در متن ِآن معنا میشوند، بر تمام ِسطوح ِکار ِفکری، از ژورنالیسم گرفته تا نشر ِمقالههای علمی-پژوهشی،حاکم است. کسی که به کار ِفکری میپردازد همواره باید در طول ِکار نیروهای ذهنی ِخود را در راستای ِخطوطی که پیمانکار ِاعظم (همان فنی(!) که دستور میدهد یک ستون ِسیاسی باید فلان لحن را داشته باشد، همان قانون ِنانوشتهای که فُرم ِمقالهی علمی را ازپیش تعریف میکند) مقرر داشته، سازماندهی کند؛ اتوریتهای که دسترسی به قلمروی آن برای کسی که پذیرفته در مقام ِیک شبهکارگر ِفرهیخته آداب ِجماعت ِاندیشگر را پاس دارد، و در مقام ِماشین ِتهیهی گزارشهای مطلوب سربهزیر و شاکر باشد، ناممکن است. منطق ِمبادله، که برآورندهی عرصهایست که چیزها در آن تماماً به واسطهی ظرفیت ِمیادلهپذیریشان ارزش میگیرند، اساساً تخریبگر ِارزش ِدرونی ِچیزهاست. باسمهی پول – و تمام ِچیزهایی که در ظاهری انسانی وجوه ِدیگر ِاین بت ِمنشوروار را بازنمایی میکنند (منزلت ِاجتماعی، اعتبار ِدانشگاهی، شهرت و ...) – به پیشانی ِکل ِفراگرد ِاندیشیدن زده میشود؛ درنهایت کنش ِاندیشیدن به تنها شکل ِممکن ِاندیشیدن ِمبادلهپذیر، یعنی نشخوار ِایدهها تبدیل میشود، به بازتولید ِبیامان ِنوشتارگانی که سودمندی ِآنها تنها در دور ِباطلی که مشروعیت ِآن توسط ِتلانبار ِهمین نوشتارگان اعطا گشته تعیین شده است، به سازوکاری که اساس ِآن بر تبعیت از روششناسی ِحاکم و تثبیت ِمعرفت ِبتوارگشته بنا شده است – چیزی که از آن زیر عنوان ِ"ضرورت ِسهمگذاری بر دیسیپلین" یاد میکنند به تنهایی عیانگر ِسویهی پوزیتیو و انفعالی ِکل ِفراگرد ِپژوهش و جهتگیری ِخصمانهی پیمانکاران ِکار ِفکری با ایدهی نو، ناساز و واسازنده است. سازماندهی ِذهن، که از آموزش تا کار، ناظم ِشیطنتها و نوگراییهای اندیشیدن است، به ذهن میآموزند که چهگونه در انطباق با دستورات ِ"دیگری ِبزرگ" متخصصانه نیروهای خود را بسیج کند. باسمههای ذهنی و ارزشی حکم ِیونیفرمهایی را دارند که منشنمای ِبردهگی ِسوژه به سیستم ِسازماندهی اند. سیستمی که نیک میداند چهگونه با خفهکردن ِاندیشهی خودانگیخته در نوید ِآزادی و حیات ِتصویرگونه، لاشهی اراده را فرش ِهمان اتاق ِسردی کند که اندیشه در آن سپوخته میشود.
دوری ِسوژه از توانمندیهای ذهنی ِخود، که در حقیقت توانش ِکلی ِهستی ِانسانی ِاو را نمایندهگی میکنند، سبب ِهلاکت ِسویهی فعال ِذهن میشود. نگاتیویته میمیرد و حضور ِآن در فراگرد ِکار به امری اسطورهای، قهرمانانه و بعید تبدیل میشود، چیزی اساساً پندارگونه که تنها بر پردهی سینما میتوان ردی از آن گرفت. سوبژکتیویته در گرداب ِمحاکات و تقلیدگری میافتد و سوژه رفتهرفته دیگر شخصمندی ِخود را در اثری که قرار است نام ِاو بهعنوان ِمؤلف بر آن زده شود، بازنمیشناسد. بدین ترتیب، اندیشگر کارگزار ِثبت ِنظم ِحاکم میشود؛ و این نقش ِطبیعی ِهر اندیشیدنیست که محض ِارتزاق به جریان افتاده است. در کار ِفکری سوژه مألوف ِازخودبیگانهگی ِخود میشود. آزادی ِمثبت، سپهری که او در آن بتواند توانمندیهای یکهی خود را بپروراند و جهان را براساس ِساز ِنوی ِخویش تصنیف کند یکسره زیر ِهیکل ِفربهی آزادی ِمنفی لهولورده میشود؛ آزادیای که منادی ِاصلی ِآن همان درآمدیست که او به لطف ِسربهزیربودن ِخود آن را دشت میکند؛ درآمدی که او میتواند با آن به لطف ِخرید ِتفریحات از بار ِوجدان ِناخوش ِخویش بکاهد؛ وجدانی که از سر ِملالت و ازخودرنجیدهگی رفتهرفته توان ِنقد ِنفس را از کف میدهد؛ نفسی ناشاد که دیگر نمیتواند برای خود بیاندیشد؛ اندیشهای که...
افزونه:
1- بار ِاین امر بهویژه برای دانشآموختهگان ِعلوم ِانسانی سنگینتر است، چه که سنخ ِاندیشیدن در این علوم، که بیشتر با مفهومپردازی و گمانورزی و طرحاندازی درگیرند تا وزنکشی و متراندازی و عددخواری، ناگزیر وجه ِانعکاسی یا بازتافتی ِاندیشه را برای آنها پُررنگتر میکند. وجود ِامر ِانسانی در این علوم، خواهناخواه فراگرد ِازخودبیگانهگیای را که پیششرطیست برای انطباق با دیسیپلین و ورود ِمحترمانه به انجمنهای فکری دردبارتر میکند. از سوی دیگر اما وجهی مبادلهپذیر ِکار ِفکری چیزیست که هضم ِآن برای مهندسان و کاروران ِعلوم ِطبیعی براساس ِمنطق ِحسابگرانهای که ذهنیتشان آغشته از آن است دشوار نیست. علوم ِطبیعی، به خاطر ِطبیعت ِنظری ِخود، اساساً حامل ِامر ِمنفی نیستند و قامت ِآنها بهدرستی برمبنایی پوزیتیو برپا شده است. آنها با آسایش ِخاطر میتوانند کار ِخود را بفروشند چراکه اندیشیدنی که مضمر ِعبارت ِکار ِفکری برای آنهاست، به خودی ِخود، اندیشیدنی-برای-خود نیست. از این منظر آنها بختیار اند و تنها اگر به اعتبار یا بدبیاری ِبخت و سرنوشت تن ِوجدانشان آلودهی سوداهای مسألهآفرین ِفرهنگی باشد، درگیر ِچنین مسألهای با کار ِفکری ِخود میشوند.
2- یکی از دوستان یادآور شد که نوشتهها به هیچ وجه در مسیر ِمنظور (قطعهنویسی) نیستند و حکم ِمقالهوارهگی به خود گرفته اند و از این جهت تمرکز و فراغت ِگزاف میخواهند تا خوانده شوند. آیرونی همینجاست! باید بگویم که عادتی به کشیدن ِطرح ِقبلی ندارم و اغلب کل ِجستار پیرامون ِیک جمله یا یک بند که قصد ِگزارش ِآن را در اینجا داشتهام ناخواسته و به لطف یا نالطفی ِجریان ِکلمات بسط پیدا کرده است. شاید سستشدن ِفضاهای ِگفتوگویی در عالم ِتن به اطنابهای اینچنینی دامان میزند. به هر روی، از این پس میکوشم تا فشردهتر و کمسطرتر منتشر کنم.
منبعی برای دانلود کتاب الکترونیکی رایگان این اثر هست؟
پاسخحذفکتاب را میتوانید از لینک زیر دانلود کنید. ضمناً در این وبلاگ مکانی که برای کامنتها درنظر گرفته شده در بالای هر پُست قرار دارد.
پاسخحذفسپاس
http://www.mediafire.com/?ji0lym34fjz