نحسی ِگفتار ِآکادمیک
بیگانهگی ِریشهای ِفرایند ِخواندن و نوشتن در
فضای آکادمیک با مسألهی لذت ِزبانی و شکلهای گوناگون ِساختن و واساختن ِآن در
متن، زیرزیرکانه، جلوهایست از قرابت ِظریف ِاین فضا با قلمروی انضمامی ِزندهگی.
مرجع ِنامرئیای که در آکادمی دستور به زهد ِعلمگرایانه میدهد و لذت را از دایرهی
دانش بیرون میراند، همان مرجعیست که ما را وامیدارد تا، در عوض، پادزهر ِاین
زهد را در زندهگی، در اتلاف ِروح و زمان در مصرف و بیهودهگی، تا حد ِجنون به
خود تزریق کنیم. نمودی بیانگر از چنین چیزی را میتوان در هیستری ِدلخواهانه یا
ناخواستهی دانشجویان در ساعات ِکتابخانه، و بیزاری ِنفرتانگیز و خودنفیکنندهی آنها
از نظریه و متن ِتخصصی در ساعات ِفراغت دید.
لذت از متن، چه از سادهگی، شیوایی و رسایی ِیک
اثر (که آن را به چیزی سرخوشیانگیز بدل میکند)، چه از بلاغت، ریطوریقا و پیچیدهگی
ِزبانآورانهاش (که آن را میدانی از ژوییسانس میسازد)، هیچ موضوعیتی در گفتمان
ِحاکم بر برنامههای آموزشی ِعلمی ندارند؛ متن، آن چنان که در دانشگاه خوانده و
نوشته میشود، قلمرویی است به همان نسبت خنثا نسبت به لذت از متن، که بیتفاوت به ارزششناسی. توجه به این واقعیت که گفتمان ِعلمی با چیستی ِخاصی از زبان طرف است
(زبان-ابزار: زبان در مقام ِ"ابزار" ِبیان و انتقال ِمعنا، و نه زبان-جهان،
زبان برای آفرینش، زبان ِشاعرانه)، تنها بخشی از مسأله را روشن میکند، چرا که از
قضا در میان ِآن دسته از علوم ِبهاصطلاح غیردقیق (علوم ِانسانی، هنر و هکذا) که الزامی
به تزریق ِچنین تعبیری از زبان در پیکرهی شناختاری ِخود ندارند، و حتا با زبانمندی
ِزبان و بنیانهای غیرابزاری ِآن به نحوی علمی و روشمند درگیر میشوند، نیز مسألهی
لذت از زبان هیچ جایگاهی در فرایند ِفرهیزش ِذهن ندارد. گو این که هیچ جایی برای لذت
از متن، در دستگاه ِتعلیمی تعریف نشده است، و این لذت، همچون هر لذت ِدیگری که در
سایر ِزیرمجموعههای سیستم منکوب میشود، ازاساس فاقد ِاعتبار، ارزش و معناست مگر
این که به دست ِنظم ِنمادین ِعلم حد بپذیرد و مقید گردد. به هر روی، تأثیری که کلیشههای
این نظم بر تبعید ِضرورت ِپرورش ِذهن در فهم ِلذت از متن دارند، بهمراتب سبکتر
است از تأثیر ِتعیینکننده و بسنهانی ِایدئولوژی ِگفتار ِآکادمیک که نمونهایست
تقلیلیافته از کلام ِارباب. به بیان ِسادهتر، آرمانهای گفتمان ِعلمی (سادهگی،
جامعیت، تبیینگری و ...) ضرورتاً هیچ تنافری با تولید و مصرف ِلذت در متن ندارند،
اما این که چنین لذتی اساساً با ایدئولوژی ِعلم (کارایی ِتولیدی، بهرهوری از منابع و بازتولید ِقدرت)
ناهمساز است، آن را به امری زاید و بیگانه از دانش بدل کرده است.
لکان، در تقسیم ِانواع ِگفتار، گفتار ِآکادمیک
را نزدیک به گفتار ِارباب و بیگانه از گفتار ِروانکاو تعریف میکند. در چارچوب
ِمقولهپردازیهای او در این باب، گفتار ِارباب همان گفتار ِتکآوا، مکرر و
دستورینی است که بهنحوی خودشیفتهوار، وضعیت ِارباب را برای دیگران (مسلماً با
سرکوب ِدیگربودهگیشان) بازنمایی میکند. گفتار ِآکادمیک، همین میل به بازنمایی
ِمرجع در دیگری، یا همان خواست ِسلطه، را بر سوژههای دانش وارد میآورد. غیاب
ِلذت از خواندن و نوشتن در چارچوب جریان ِغالب، ریشه در همین میل به بازنمایی،
وحدت و سلطه دارد. فاعل ِچنین میلی، تا آن جا که غرق در لذت از امحای دیگربودهگیهاست،
عاری است از لذت از متن – که همانا لذت از دیگربودهگی و فراپاشی ِمرکزیت ِمن است.
لذت از متن، چه در خواندن و چه در نوشتن، در سطح ِگفتار ِروانکاو، که بر اساس
ِتوپولوژی لکانی، وارونهی گفتار ِارباب است، تعریف میشود: گفتاری که سوژهی آن
در فرایند ِسوژهگی ِخود، ابژهی ابژهی خود میگردد – درست همانطور که روانکاو
در فرایند ِروانکاوی کردن، به علت-ابژهی میل ِروانکاویده تبدیل میشود. این فسخ
ِاربابیت، فسخ ِایستایی و سنگینهگی ِمرجع ِنمادین، چیزی است که کل ِمرجعیت
ِهژمونیک ِبازیگران ِمتن را ویران میکند: در خوانش ِمتن، نه من ارباب ام و نه
متن. دانشی که از دل ِاین بیاربابی و آنارشی ِقدرت شکل میگیرد، دانشیست "ماهیتاً"
ناسرکوبگر که بنا به سرشت ِخود هرگز به کار ِکنترل و سازماندهی نمیآید. گفتمان
ِعلمی چنین دانشی را نمیپسندد، و دلایل ِآن برای چنین ناپسندیدنی، نه شناختی، که سراپا
ایدئولوژیک است.
کسانی
که با لذت ِبیبدیل ِخواندن و نوشتن آشنا هستند، خوب میدانند که این لذت، بیش و
پیش از آن که بازبسته به مضمون ِشاعرانه و محتوای خیالپردازانه و تأثیرات ِصرفاً عاطفی
ِمتن باشد، برآمده از کلیت ِفُرمی ِآن است؛ مقدمات ِضروری برای تجربه کردن ِتأثیر
ِلذتبخش ِمواجهه با این کلیت، دقیقاً همان چیزهایی هستند که روششناسی ِمطالعهی
علمی آنها را وامیزند: درنگ، آهستهخوانی، تفسیر، حاشیهنویسی، واسازی ِکلمات، پیچیدهنویسی،
مفهومسازی، مرجعگریزی، و ... .
خود ِعلم، به مثابهی پیکرهای از شناخت ِبشری که تاریخ و تبار ِخود را
دارد، البته نه طارد ِلذت از این مقدمات است و نه فاقد ِلذت از متن. با این همه،
برنامههای آموزشی ِعلمی، که از فرط ِفروبستهگی ِنظری و محافظهکاری در روش (این
دو میوهی گجستهی تخصصیشدن)، به برنامههای حاکم بر بازتولید ِشیوهی زندهگی
ِفئودال میمانند، همان اندازه که همبستری ِخود را با آن مرجع ِنمادینی که دانش
را اربابواره میکند، ماندگار میسازند، خصلت ِبخلآمیز و عبوسی ِشیءوارهی خویش
را با امحای هر جایگاه ِپُربازی و پرنشاطی که میتوان در آن از متن لذت برد، عیان
میکنند. {در چنین فضایی، که عین ِفضای ِانضمامی ِزندهگی ِماست، دامنهی عرصهی لذت
(از متن)، به حاشیههای دورافتاده، خلوت و بیرفتوآمدی محدود میشود که در آن لذت
غریبانه، شخصیگشته و ماتمزده میگردد. فضایی که در آن، تراژدی ِایمان به لذت از
متن (که شاید تنها لذتی باشد که هنوز تن به شیءوارهگی نداده)، در بهتنهایی نوشتن،
بهتنهایی خواندن و بهتنهایی مردن تحقق مییابد.}
برای پ و آ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر