فردیت و فردگرایی روششناختی
یا، وقتی که من در من گرفتار میشود
اغراق نیست اگر بگوییم که "فردگرایی روششناختی"، در معنای ِمتعارف ِآن، از جمله بنانگارههاییست که بداهت ِآن نزد ِذهن ِاقتصادخوانها و اقتصاددانها، رنگ ِقداست به خود گرفته است؛ به پرسشگرفتن ِآن، وحتا درنگ بر سر ِشایستهگیهای کاربردیاش، خلافآمد ِعادات ِنیکوی اهل ِفن در سهلانگاریهای معرفتشناختی و سادهگیریهای روشی است. فردگرایی ِروششناختی، به منزلهی این آموزهی روششناختی که فراگردها و پدیدههای اجتماعی تنها و تنها برپایهی رفتارها و کردارهای منفرد ِعاملان تبیین میشوند، در حکم ِشالودهایست که کلیت ِبرنامهی پژوهشی نظریهی اقتصادی بر آن استوار است. تبارشناسی ِاین بنانگاره، کنجکاوی در فهم ِتاریخ ِشکلگیری و فراگرد ِاعتباریابیاش، و کاوش در یافتن ِعملگرهای سیاسی-اجتماعی که به زادورود و بالش ِاین بنانگاره بهمثابه آموزهای پارادایمساز یاری میرسانند، همه و همه میتوانند در روشنکردن ِجایگاه ِنظری ِآن در علم ِاقتصاد (و البته سایر ِعلوم ِاجتماعی که با نشستن بر سر ِتیز ِچنین آموزهای تن ِخود را مسألهدار میکنند!) و نقش ِتعیینگر ِآن در سمتیابیهای ایدئولوژیک ِاین رشتهی تعلیمی، به کار آیند {برای چشیدن ِنمونهای از چنین کاوش ِتبارشناسانهای، میتوان فیلم ِ"تله" را آزمود}. با این حال، هدف از این نوشته، صرفاً برجستهکردن ِتناقض ِموجود میان ِایدهی پاسداری از فردیت و فردگرایی ِروششناختی است.
بنیان ِفردگرایی ِروششناختی، استقراگراییست. زمانی که میگوییم فراگردها و سازوکارهای جمعی محصول ِرفتارهای منفرد و تصمیمگیریهای فردیست، بهتلویح میپذیریم که تمام ِاستنتاجهای ما از رفتارها و وضعیتهای جمعی بر اساس ِمنطق ِاستقرایی استوار است؛ به این معنا که با انبوهش و تجمیع ِوضعیتهای منفرد میتوان آن موقعیت ِجمعی که دربرگیرندهی آن انفرادها هستند را فهم کرد. به تعبیر ِعامیانه، میتوان با توجه به وضعیتهای جزیی به درک ِوضعیت ِکل رسید؛ چراکه کل، به خودی ِخود، چیزی نیست جز مجموع ِجزءها، و هستی و هویت ِآن بازنمای هستیهای جزءهاست، همانطور که تصویر، چیزی جز تراکم ِنقاط نیست و هستی ِخود را از تجمیع ِآنها میگیرد! بلاهت ِگروتسک ِچنین برهانی بهغایت روشن است! آن نقاط چگونه میتوانند محتوای ِدیداری ِتصویر را بازنمایی کنند پیش از آنکه هستی ِتصویر به مثابهی یک کلیت خود را در برابر ِذهن برنهد، در مقام ِامری نو و خودبیانگر که ابژهگی (موضوعیت) ِخود را از ابژهگی ِآن نقاط مستقل ساخته و دلالت و معنایی که میرساند یکسره ناوابسته از دلالت ِنقاط (اگر بتوان آنها را واجد ِدلالت ِدیداری دانست!) گشته است. تصویر، به مثابه کلیت، واجد ِدلالتیست که نمیتوان آن را به کیفیت ِنقاط نسبت داد. به عنوان مثال، القای ِبیانی ِتصویر ِیک لبخند (شادمانی) را به هیچ روی نمیتوان با مراجعه به نقاط ردگیری کرد؛ چراکه تصویر-در-کل پدیدهایست اگرچه برساخته از مجموع ِنقطهها اما دربرگیرندهی هستی/معنای مستقل از آنها. پدیدههای اجتماعی عمدتاً واجد ِچنین کیفیتی هستند. آنها اگرچه، مستقیم یا نامستقیم، برخاسته از تصمیمگیریهای منفرد ِانسانی هستند، اما در مقام ِنهاد، هویتی فرافردی دارند و اساساً کردار ِفردی را متأثر میسازند و از آن درمیگذرند. به همین دلیل است که نمیتوان در بررسی ِآنها به تعمیم ِاستقرایی متوسل شد، چراکه هستی ِآنها در کلیتی به ظهور میرسد که چیستی ِآن گوهری مستقل از چیستی ِامر ِجزیی دارد؛ به زبان ِساده، کلیتها و دلالتهایشان را نمیتوان در قالب ِاجزای ِتشکیلدهندهشان تعبیر کرد (معنای ِیک جمله را نمیتوان سرجمع ِمعنای ِواژهها تعریف کرد!). بلاهت ِچنین برهانی، برخاسته از یاوهگی ناگزیر ِآن است، جایی که خردورزی با فرورفتن در منطق ِصوری و قواعد ِفروبستهاش، بهکلی تهی از هستیشناسی میشود و درنهایت، از فرط ِنزدیکبینی، خود را به ورطهی بیهودهگی میاندازد. پیگیری ِاین بحث مجال ِطویلی را طلب میکند، و ناگزیر خط ِبحث را به ملاحظات ِهرمنوتیکی و مسائل ِزبانشناختی میکشاند که از آماج ِاین نوشته دور اند. با این حال باید به خاطر داشت که آکها یا نقصهای درونی/منطقی ِاتمیست که در فردگرایی ِروششناختی طرح شده، این بنانگاره را با دشواریهای منطقی ِبسیاری روبهرو میسازد: افزون بر دشواری ِهستیشناختی ِپیشگفته که براساس ِرهیافتی گشتالتی شکل گرفته، میتوان به "مسألهی استقرا"ی هیوم، و "قضیهی عدمامکان" کنث ارو اشاره کرد که برای آن دسته از اقتصادخوانان که مطالعات ِجانبی دارند ناآشنا نیست.
تضاد ِموجود میان ِفردگرایی ِروششناختی (که تعریف ِفرد در علم ِاقتصاد از آن برمیآید) و ایدهی فردیت اما در سطحی دیگر برقرار میشود؛ در سطح ِبیرونی ِپیکرهی ِنظری این بنانگاره و همبستههایاش، جایی که اتفاقاً میتوان به نقد ِانضمامی ِآن در مقام ِیک سرمشق ِنظری که ایدئولوژی ِخاص ِخود را میپروراند، دست زد. کانون ِنقد در اینجا، روانشناسیگرایی ِنهفته در پس ِفردگرایی ِروششناختی ِعلم ِاقتصاد است، که آن را درنهایت به جزمی نظری بدل میکند. اطلاق ِخصوصیات ِروانشناختی ِانسان ِاقتصادی (بهعنوان ِسنخ آرمانی کنشگر اقتصادی)، به همراه ِتز ِوحدت ِدراماتیک ِارسطویی (این پنداره که همه (در هر جا و هر زمانی، در مواجهه با یک مسئله – فرضاً در تعیین ِهدف از تولید – گزینهی همسانی را برمیگزینند)، اساساً به تخریب ِفردیت و ایدهی آزادی ِاراده در سطح ِطرح ِگزینه میانجامد. به عبارت ِدیگر، این ایده که شکل ِخاصی از عاملیت، نوع ِخاصی از رفتار را بهمنزلهی رفتار ِنرمال طرح میزند، فارغ از این که تا چه حد با نادیدهگرفتن ِتأثیر ِنظامهای نمادین (گفتمانها و نهادها) به سادهسازی ِزمینهی کرداری ِعامل ِاقتصادی میانجامد، با تعریف ِبخردانهگی ِکنش (در قالب ِفروبستن ِآن در عقلانیت ِابزاری) گسترهی محدودی از امکانات ِکنشی را در برابر ِفرد قرار میدهد. به زبان ِسادهتر، وجههی مخرب ِفردگرایی ِروششناختی، چیزی که اتمیسم را در برابر ِایدهی آزادی ِفردی مینشاند، پذیرش پیشینی ِهمگانیبودن یا عمومیت ِشکل ِخاصی از زندهگی/بازی است. این که انسان، بهذات و بهفطره، به نحوی پیشاتجربی و درونماندگار، حامل ِانگیزههای مشخصاً متعینیست که درنهایت به کنشها و رفتارهای او ساخت میدهند. در چنین ایستاری، کنشها باید معرف ِسنخ ِمعینی از عاملیت باشند، به نحوی که فرد تنها در قالب ِرفتاری ِمشخصی (بهینهگری) هویت میپذیرد، و در غیر ِاین صورت، بیدرنگ، به خارج از دایرهی عقلانیت پرتاب میشود؛ چراکه استنتاج ِیک قاعدهی رفتاری ِهمهشمول مستلزم ِدرنظرگرفتن ِیک هستهی ثابت، عام و فراگیر ِهویتی برای سوژه است، پیداست که در چنین وضعی نمیتوان حرف ِزیادی از فردیت زد! ایدهی فردیت، در مقام ِکانون ِآزادی ِانسانی، اساساً در برابر ِعمومیت و یکدستی ِهویتی-رفتاری قرار دارد، به این معنا که فردیت در "امکانمندی ِتفاوت" ممکن میشود، به همین دلیل فرضهای روانشناختی، از آن جا که به نسخهسازی ِهویت ره میبرند، وجود ِفردیت را نفی میکنند.
غفلت از این مقابله است که گاهی حیرت میآورد، و وجدان ِشکنجیده و آگاهی ِمعذب! ایدهی فردیت، همدوش با ایدهی تفاوت، برای تحقق ِخود ناگزیر باید وجود و حقانیت ِاشکال ِگوناگون ِبازی را به رسمیت شناسد. در چنین رواداریای، بخردانهگی را نمیتوان پالوده از تأثیر ِعاملهای فرافردی (اخلاقیات، عرف، میثاقهای اجتماعی و جز آن) معنا کرد. فردیت، اساساً محاط در فضای ِگفتمانی است و پویاییاش مستلزم ِدرگیری ِمداوم با استیضاح ِچنین فضاییست . به زبان ِساده، فردیت بهمثابه جزییست که با قراریابی در زمینهای که کلیت آن را نقش زده به خویش معنا میبخشد. رفتار ِما، حتا در قلمروی ِمحدود ِکنش ِاقتصادی، معنای ِخود را به میانجی ِدلالتمندیهایی که مرجعشان خارج از قلمروی ِذهنیت ِمنفرد هستند، به کف میآورند.باری، پرهیز از اسراف کنشی نیتمند است، اما شکلگیری ِاین نیت در سطحی فراتر از سطح ِمحاسبات ِابزاری صورت میگیرد، جایی که در آن میتوان به تفاوت ِگذرناپذیر ِهویت ِانسانی با هویت ِآدمک اندیشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر