۱۳۹۷ تیر ۲۸, پنجشنبه

از (نا)اشتیاق در (وا)‌کنش‌گری در فضای مجازی


دفعی‌بودنِ کنش‌گری‌های امروزین‌مان را نباید به حسابِ وجودِ نوعی شعورِ وضعیت‌گرایانه در فضای مقاومت و  رهایی‌خواهی گذاشت. این که برای پلنگ گریه می‌کنیم، بی‌حجاب می‌شویم، کفن می‌پوشیم، می‌رقصیم، سفره‌ی دفعِ منافق پهن می‌کنیم، امیدوار می‌شویم، برانداز می‌شویم و الخ، همه حاکی از سیطره‌ی خوی واکنش‌گرا و طبیعی‌شدنِ حیثِ جمعیِ نمایشی در مایی است که جهانِ معنایی‌مان محاطِ شوق‌ورزی‌های پُرشتاب و خودمدارانه‌مان شده. کوتاه‌شدنِ مدارِ معنایابی در زنده‌گی {یکی از خصلت‌نماهای (نا)جامعه‌ی خودشیفته) به‌‌طورِ کل، ناگزیر به کوتاه‌مدت‌نگری در دلالت‌مندیِ مسائلِ اجتماعی می‌انجامد؛ چیزی که به نوبه‌ی خود به توهمِ ظهورِ سوژه‌ی فعال در واکنش‌گری دامن می‌زند. در چنین افقی از اخته‌‌گیِ طرح و معنا، در چنین بستری از اصالتِ واکنش و هیجانِ جمعی، در چنین بزمی از تغییرخواهیِ هماره‌نارس، در چنین متنی از اَعمالِ دفعی و تفسیرگریز، هم‌دلی، دل‌سوزی و، از همه مهم‌تر، هم‌راهی را نباید وضعیت‌گرایی تلقی کرد. برعکس، تا آن جا که هم‌کنشی‌های شبکه‌پردازی‌شده‌ی امروز، صریحاً یا به‌تلویح، بر شکل‌های ارتباطیِ فوری و سریع و تماسِ توده‌ای استوار هستند، فرم‌هایی که عیارشان تعداد و ترافیک و سرعت و انبوهه‌گی است، و نه محتوا و تداوم و اثربخشی، نمی‌توان از چیزی به‌ نامِ خلقِ وضعیت یا فرم‌های نو به هدفِ مقاومت در برابرِ نظم/سرکوب یاد کرد؛ محتوای عاطفیِ شکل‌دهنده به این وضعیت‌های واکنشی از همان ساختارِ احساسی‌ای تبعیت می‌کند که نظمِ حاکم از آن برای کاستن از احتمالِ شکل‌‌گیریِ شورمندی‌های هدف‌مند و بلندمدت، و نتیجتاً تثبیتِ خوگیری به نزدیک‌بینی و خوش‌باشی در زنده‌گیِ سرکوفته بهره می‌گیرد: بلواگری، معرکه‌گیری، و بیان‌گری‌‌ای که قدرِ مشترکِ جمعیِ آن برای فرد در توده‌ای که درگیرِ تب‌اش می‌شود، نه مقاومت در برابرِ نحوِ جامعه‌،که مشارکت در ساختنِ آن سنخی از امرِ تماشایی است که نما و کرانه‌اش را خودِ زبانِ سرکوب‌گرِ جامعه معماری کرده.

} هیرشمن، در راستای پروژه‌ی فکریِ همیشه‌گی‌اش که به تبیینِ کنشِ جمعی مربوط می‌شد، در تحلیلی که از چرخه‌های واگشتیِ فردگرایی/جمع‌گرایی دارد، چند دلیلِ عمده را در تبیینِ چراییِ تبدیلِ سوی‌گیری به اهداف و منافعِ شخصی به سوی‌گیری به خیرِ عمومی، و بالعکس، طرح می‌کند که یکی از آن‌ها شکافی است که از منظرِ تحققِ انتظارات در زمان بینِ امرِ شخصی و امرِ همه‌گانی وجود دارد. به بیانِ ساده، همان‌طور که سرخورده‌گی و یأس از تحققِ میل در تعقیبِ نفعِ شخصی فرد را به توجه به منافعِ فراشخصی‌تر وامی‌دارد (آن‌جا که اراده در عرصه‌ی عمومی در آرایشِ متفاوتی از ابژه‌ها و علت‌ها و زمان‌مندی‌ها از نو سازمان می‌یابد و این بازسازمان‌یابی حرکتِ میل را به جریان می‌اندازد)، دل‌سردی از ناکامیِ همیشه‌گی در پی‌گیریِ منافعِ همه‌گانی هم، که عمدتاً در قالبِ زمان‌مندیِ بلندمدت‌‌ترِ حیاتِ هستی‌های عمومی و اجتماعی و نتیجتاً تعارض بینِ منطقِ زمانیِ انتظاراتِ فردی و منطقِ زمانیِ فعلیت‌یابی‌های عمومی تجسم می‌یابد، فرد را دوباره به ساحتِ شخصی و پی‌گیریِ تحققِ خوش‌بختی در تعقیبِ نفعِ شخصی بازمی‌گرداند. فارغ از جذابیتی که این نگاه، در تکمیلِ نوشتارِ مارکسی در تبیینِ تعارضِ امرِ فردی و امرِ اجتماعی، در "توصیفِ" چرخه‌های التفاتیِ فرد نسبت به اولویت‌های زنده‌گیِ شخصی و حیاتِ اجتماعی از خود نشان می‌دهد، تأکید بر سرشتِ بلندمدتِ مسائل یا هستارهای همه‌گانی است که می‌تواند آغازگاهی باشد برای نقدِ خصلتِ واکنشیِ کنش‌گری‌های اصطلاحاً اجتماعیِ انسانِ خودشیفته‌ی امروز.{

آسیب‌شناسیِ پی‌آمدهای کشیده‌‌شدنِ عرصه‌‌های دلالت‌زا به فضای مجازی، و تحویلِ کنش‌گری به هم‌راهی به امواجِ تب‌آلوده‌ی دغدغه‌های زودمرگِ روز، را نمی‌توان تنها با اتکا به تعارضِ زمان‌مندی و پدیدارشناسیِ میل/سرخورده‌گی توضیح داد. فارغ از ضرورتِ توجه به اشاراتِ ساختارگرایانه‌تری که نقشِ مادیتِ گفتمان‌ها را در تثبیتِ تعارض بینِ امرِ فردی و امرِ اجتماعی تبیین می‌کنند، در بطنِ فهمِ این تعارض و در تعمیقِ همین پدیدارشناسی، اما با نگاهی جامعه‌شناسانه‌تر، ما به قسمی سنخ‌شناسیِ اشتیاق نیازمند ایم که در آن سطحِ عمل‌کردِ شوق در فرد از حدودِ مرزنمایی‌ناشده‌ی ساختارهای عینیِ نام‌گذاریِ شوق می‌گذرند. به بیانِ ساده‌تر، باید پرسید نقشی که رسانه و فضای مجازی در نامیدنِ حالاتِ روان‌شناختیِ فرد بازی می‌کنند چه‌گونه در شکل‌دادن به نیت‌ها و آرزوها و نظامِ خرسندیِ افراد اثر می‌گذارد، و این تأثیر تا چه حد در اطلاقِ مواضعِ واکنشی به کنشی دخیل است. به بیانی باز هم ساده‌تر دیگر: چه قسمی از اراده یا نیاتِ تحول‌خواهانه‌ می‌تواند در فرمِ حاضر از باهم‌بودنی که ناخواسته حضور و کنش‌گریِ ما را در عرضه‌ی مجازی دلالت‌مند یا ارزش‌مند می‌کند، شکل بگیرد؟ این نوع از اراده‌کردن که، خواهی یا نخواهی، در چارچوبِ فرمِ خاصی از رابطه با دیگران شکل می‌گیرد، یا دستِ‌کم به جریان می‌افتد، تا چه حد قادر است بیرون از قواعدِ ضروریِ این فرم، اراده کند؟

توفان‌های توییتری، همان‌هایی که با جعلِ شکل‌های خیالیِ با‌هم‌بودن، مشارکانِ پُرشورشان را با عنوانِ فعالانِ کمپین‌های مدنی مفتخر می‌سازند، چه نسبتی با تغییر دارند؟ خواستنِ تغییر، آن هم در عرصه‌ی اجتماعی، با این سنخ از زودمرگ‌ترین خواست، که در فضای مجازی، به اعتبارِ فرم ارتباطیِ آن، تنها شکلِ ممکن از اراده‌کردن، خواندن و نوشتن را ممکن می‌سازد، چه نسبتی دارد؟ چه گونه‌هایی از رنج، سرکوب، ظلم و، از همه‌مهم‌تر، دادخواهی از این‌ها در فضای شتاب‌آلود و هرگزوساطت‌نیافته‌ی مبادلاتِ کلمه‌های "من"ها در هیچی و هیاهوی هشتگ‌ها قابلِ طرح است، و این گونه‌ها چه نسبتی با (نا)هم‌زادهای خود در حیاتِ انضمامی دارند؟ تصویرِ پرولتری که رنج‌مندی‌اش را تنها در نمایشِ اعتصاب و دست‌های پینه‌بسته و چشم‌های دردمند و نغمه‌های انقلابی بازنمایی می‌کنند، سیستمی که ظلم‌اش را تنها در متلک‌ها و فحاشی‌های سیاسی سیماشناسی می‌کنند، حال‌و‌روزِ مطرودی که "وضعیت"‌اش را منطقِ آماری و ارجاعیِ عموم نمایه‌پردازی می‌کند، چه نسبتی با آشکاساختنِ تجربه‌های عینیِ این‌ها دارند؟ در فضای مجازی نه می‌توان از "منطقِ سرمایه" حرف زد و نه از سازوکارِ ایدئولوژیکِ مذهب چیزی آموخت و نه برای آشکارکردنِ وضعیت‌های سرکوفته و ستم‌دیده کاری کرد. تولیدِ صدا و هیاهو ازاساس با فراهم آوردنِ شرایطِ عینی برای شنیده‌شدنِ صدای محذوف فرق دارد. اولی از منطقی کمی، نمایشی و هیجان‌زده پیروی می‌کند و دومی منطقی کیفی، درون‌ماندگار و هدف‌مند دارد. سوژه‌ی اولی "من"ها است و دومی سوژه‌گی‌اش را در حذفِ رابطه‌ی کم‌اصطکاکِ اول‌شخص‌ها (که عموماً در فرمی ضرورتاً غیرِگفت‌و‌گویی، در قالبِ تبادلِ نظر، خوش‌آمد و بدآمد، و تمدیح و تکفیر فشرده می‌شود) در برآیشِ سوم‌شخص تعریف می‌کند.

هم‌سایه شدن با دیگران در اشتیاقِ بیان است که به حضورِ ما در کنش‌گریِ مجازی رنگی از یک عملِ اجتماعی می‌زند، هم‌سایه‌گی‌ای که البته شرطِ امکان‌پذیریِ شکل‌بخشیدن به اقسامِ گوناگونِ امرِ جمعی ست، اما بسته به فرمی که در آن محقق می‌شود، بالقوه قادر است دلالت‌مندیِ این اشتیاقِ بیان را مقید به صرفِ بیان و حواشیِ بیماری‌زای خودبیان‌گری کند. این اشتیاق و شورمندی به بیان، از بیانِ اخبارِ سانسورشده گرفته تا بیانِ موضعِ نظری در مجادلات، به‌راحتی به فتیشِ بیان‌گری تبدیل می‌شود، چرا که امرِ جمعی، به شکلی که در فضای مجازی مفصل‌بندی می‌شود، هیچ بارزه‌ای از آن چه ما در تجربه‌ی زیسته از آن به عنوانِ وضعیتی دگرگون‌کننده در نفس یاد می‌کنیم، ندارد { امرِ جمعی در فضای مجازی امری ازاساس کمی و تصویری است و فاقدِ خونِ مبادله‌ی نمادینی که براساسِ آن حیات و تجربه واسازی می‌شوند}. در تماسِ آینه‌واره‌ای که ما در فضای مجازی با دیگران داریم، اشتیاق، که محاط در فضای هیجان‌زده‌ی بیان‌گری خصلتی برون‌زا به خود می‌گیرد، تبدیل به تمنا می‌شود. خودانگیخته‌گیِ اشتیاق و شورمندی چیزی که شرطِ لازم برای تحققِ آزادی در فرایندِ شکل‌گیریِ امرِ جمعی است، همان چیزی که در برابرِ انتزاعی‌شدنِ امرِ جمعی در امرِ اجتماعی تن می‌زند و سپری ست برای محافظت از فردیت در برابرِ خطرِ همیشه‌حاضرِ ازخودبیگانه‌گی در جامعه در وادادنِ حضور به واکنش‌گری به امرِ نویی که در قالبِ اخبارِ روز بسته‌بندی‌شده و ابژه‌ای پذیرا برای برون‌ریزیِ هیجانیِ ما شده‌اند، به تمنای دیگرانگیخته تبدیل می‌شود. فضای مجازی، دایه‌ای است کارا برای این تحویل، و از هم‌دستیِ زیرکانه‌ی این کارایی با ترفندهای سیستم در خاموش‌کردنِ اشتیاق (و البته هم‌زمان روشن‌کردنِ موتورِ هیجانات و شورمندی‌های گذرا) بسیار می‌توان نوشت. با این همه، دفعی‌بودن را به‌خودیِ خود نباید نفی کرد. شوری که در تمنا به (خود)بیان‌گری به جریان می‌افتد هم‌سرشتِ همان شورمندیِ ناب و، دقیقاً به خاطرِ همین نابی، گذرایی است که بخشِ احساساً فعالِ روحیه‌ی چریکی‌گری را شکل می‌دهد. با این تفاوتِ مهم که چریکی‌گری در فضای مجازی مستعدِ شمولِ خصلت‌هایی است که تنها پذیرای کیفِ این شورمندی اند، و به لطفِ درگیریِ نیابتی، که ذاتیِ حضورِ مجازی است، به‌ساده‌گی از رنج‌های باشیدن با چنین شورمندی‌هایی طفره می‌روند. جالب این که این واکنش‌گری‌ها تنها تا جایی می‌توانند "موفق" باشند که خصلتِ چریکیِ خود را حفظ کنند، ضربه بزنند و فوراً کناره بگیرند، نابه‌گاه رمزگانِ نظمِ حاکم را برهم‌زنند و خود زود محو شوند...، میراییِ امواجِ واکنش‌گری اما نسبتی با این چریکی‌گری ندارد. این میرایی قرینِ معنویِ همان فراموشی‌ای است که خوی خوش‌باشِ ما از آن خوراک می‌گیرد.

فضای مجازی تنها برای جهت‌دادنِ جریانِ اطلاعات به مسیرهای خاص به کار می‌آید، حال این‌ که راه‌برد‌ها و سازوکارها و نقشه‌هایی که این مسیرها و خاص‌بوده‌گی‌شان را نشان می‌زنند در جای دیگری شکل می‌گیرند، جایی که در آن خیال‌پردازی در افقِ زمانیِ بلندمدت‌تر امکان‌پذیر باشد، جایی که اشتیاق نه با تسهیمِ تصویر با تعداد و توده‌ی بی‌شکل، که با تسهیمِ آینده‌نگرانه‌ی مفهوم و ایده با اجتماع‌‌های صبور به جریان می‌افتد، جایی که در آن سوژه با اخته‌گیِ گذرناپذیرِ حیات مواجهه‌ای خودانگیخته دارد. تنها با جدیت در بازیگوشی برای به پیش کشیدنِ شکل‌های جدیدِ تخیلِ سیاسی است که می‌توان دست به تغییر زد و فعالیتِ ما در فضای مجازی تنها می‌تواند مجالی برای بیانِ فرآورده‌های همیشه ناتمامِ چنین فرایندی باشد و نه عرصه‌ای برای ساختنِ این اشکال. ساختنِ وضعیت ازاساس با فاصله‌ای که سوژه با منطقِ رسانه‌ای‌شده‌ی وقایعِ روز می‌گیرد، ممکن می‌شود، سیطره‌ی حال‌نگری و نو-باره‌گی در شکلِ ارتباط‌های مجازی، درست مثلِ گذشته‌کاویِ تخیلِ نظریِ چپ‌گرا در فهمِ فلاکتِ امروز، هر کارکردی هم که داشته باشند، در فرایندِ آفرینشِ گونه‌های مطلوب از آینده هیچ سهمی ندارند. در فضای (نا)اجتماعی‌ای که فرم‌های رایجِ ارتباطیِ مجازی برای‌مان فراهم می‌آورند، که در آن نحوِ میل‌ورزی، واماندن در خواستنِ وجهِ تسکین‌بخشِ امرِ جمعی (در هر جلوه‌ای که دارد: لذت از بامزه‌گی، برون‌ریزیِ هیجانی، و مهم‌تر از همه استحاله‌ی هم‌بسته‌گی و ایثار به هم‌راهی با انبوهه و هیاهو) را فرمان می‌دهد، تنها می‌توان از سوءفهم‌هایی سراغ گرفت که در سرشتِ پیشااخته‌شان تنها کارکردِ اشتیاق همانا نیروگیری برای گریز از فلاکتِ زیستن در جامعه‌ی انتزاعی است. در بطنِ این سوءبرداشت‌ها ست تحویلِ خیالیِ واکنش‌گری به کنش‌گری.