در بلندی ها
بودیم، آنجا که با هم بودگی مان حتی صمیمانه تر بود و گفتگوهامان بی تعصب تر و
زلال تر. در سفری بودیم که چند ساعت می پایید و فردایش عازم سفری بودم که ماهها و
شاید سالها. سفر بر سفر سایه افکنده بود. پرسشی به میانه جهید که چیست آنچه در پی
اش سفر می کنیم؟ ذهنم در بلندی ها چابک بود اما زبانم درمانده از به تصویر کشیدن
شگرفی و بکری تجربه های زیسته در سفر. پس کلام را وا نهادم و در وسعتی بی واژه به
نقب تصویرها آرام گرفتم. تصویرها آمدند و کلک تصویرگری زبان شکستند. زبان درنگ کرد.
تصویر هیاهوی
پوچِ چراغ های تایمز اسکور در نیویورک، تصویر پر از زندگیِ پیرزنی فرتوت و نزدیک
به مرگ در آخرین سفرش در الصویرة، تصویر فقر در بهترین شهر دنیا و تصویر غنا در
محله ای فقیر در هاوانا، تصویر قرابتِ معماری اسلامی در مراکش و آندلس، تصویر وحشت
و سلطه در معماری گوتیک در پراگ و پاریس، تصویر تردید در واتیکان، تصویرِ آرامشِ
طنینِ صدای اذان در آبیِِِ شفشاون، تصویر هجوم درد در سپیدیِ ساحلی شنی در سنتا
مونیکا، تصویر مستی در هرمِ گرمای ظهر جولای در پارک گاودی در بارسلونا، تصویر
اغواگر تانگوی دختری با چتر اش در شبه دیوارهای کلیسای سیراکوزا در شب، تصویر
بکارت در کوه های آلپ در سوییس، تصویر سرما در تابستان در گوتنبرگ، و تصویر زندگی
در استانبول، در لیسبون، در پالرمو، در ویتنام. تصویر استیصال در خطوط صورت مردی
بیابانگرد در مرزوقا، تصویر غربت در چهره زنی آمریکایی در پاناما، تصویر فاصله در
برلین، تصویر شهوت در تایلند، تصویر تضاد در توکیو، تصویر غربت در خانه و تصویر
خانه در غربت.
برای آنکه او را
که چشمی است برای دیدن، معده ای است برای گواریدن، و افقی است برای پریدن، سفر بی
شک فراتر از تماشای این بنا و آن منظره و چشیدن این غذا و صرف آن نوشیدنی است. سفر
تجربه ای است زیسته در مواجهه ای نزدیک تر با ناآشنا، نه فقط فضاهای ناآشنا که
خودِ ناآشنا، خودی که فراموش کرده ایم، که نزیسته و نشناخته ایم. سفر مواجه ای است
از نزدیک با تصویرهای نو، با نگاهی نو. سفر ترک عادت و راحت و روزمره در جستجوی
بینایی است در خیالِ رویایی نامرئی. برای آنان که تنها شهوت مصرف دارند سفر تجربه
ای است سپوخته شده در قابی بسته از مواجهه ای توریست وار که کوته-عمر است و
سراسیمه در بزنگاهی بی تامل می گذرد. نتیجه چنین مواجهه ای باز تولید خودشیفته وار
و تنگ نظرِ خویشتن است در قابِ تنگِ من. منی که سفر می کند که تنها بخرد و بخورد و
بنوشد و بپوشد و تماشا کند، و تیک بزند لیست بناهای باید-دید و کارهای باید-کرد،
که کرختی روزمره گی اش را در مختصاتی نو تکرار کند. سفر اما نه تماشا که خلق و
زیستن تصویرهای نو است درسرزمین بکر و حاصلخیز ِ ناآشناها، فراموش شده ها، و لمس
نشده ها، که مگر خودآگاهی چیزی است جز تصویرهایی که در ذهن می پرورانیم، که بر
سرانگشتان اش خیال می لغزد و خامه در احساس می زند.