یادداشتهایی در نقدِ پول: نوشتهی جورجیوس پاپادوپولوس
وجاهتِ راستینِ نقد، و ضرورتِ معرفتشناختیاش، زمانی بهحق روشن
میشود که از یک سو صادقانه و به دور از هر مرض و غرضی که ذهن را از شکآوردن دور
میکند، محدودیتهای ذاتیِ خرَد در تقویم و تدوینِ شناخت را بپذیریم، و از سوی
دیگر، سرشتِ تاریخمندِ دانستن را از جمله بیتاریخترین واقعیتهای اندیشه بدانیم.
نقد، تا جایی که اندیشیدن را به هستیای-برای-خود بدل میکند، و یا به بیانِ سادهتر،
تا آن جا که تنها راهِ رسیدن به خودآگاهیِ اندیشه است، بی این که نیازی به اتصال
به غایتی بیرون از خود داشته باشد، یک هدف-در-خودِ اصیل است. در میدانِ نقد است که
موضوع، با از دست دادنِ کلیتِ اسطورهشناختیِ خود، با پاره پاره شدن و از دست دادنِ
ابهتِ بتوارهاش، با بازنهادنِ پارهها و لتها و هالههایاش در برابرِ هوایِ
آزادِ پرسش، به کلیتِ پویای خود، که همان درخشیدن در مرزهای تغییر است، میرسد.
نقد، تنها راه برای نزدیک شدن به آن سطحی از زندهگی است که در آن میتوان حس کرد،
فهمید و ناظالمانه به شیوهی محتومِ یک انسانِ شایسته ادامهی حیات داد: با/برای
دیگران اندیشید – بداهتی که معدهی عقل هنوز برای هضمِ آن جوان است (و البته بسیار
پیر!).
کتابِ "یادداشتهایی در نقدِ پول"، یکی از جسورترین آثاریست که در چند وقتِ اخیر، در حوزهی
اقتصادِ سیاسیِ پول به تألیف رسیده. در نظریهی اقتصادیِ ارتدوکس، همراستا با
تمامِ رمزگذاریهای پیدا و پنهانی که در سطحِ نظریه (که خود در حکمِ یک ابزارواره،
نمایندهی خوبی در تشخیصِ خویِ شیءگردانِ علم در جهانِ ازخودبیگانه است) به هدفِ
اسطورهسازی (و البته نهفتهسازی) ِ مقولههای اقتصادِ بازار صورت میپذیرد، پول
در مقامِ یک ابزار، یا دستِ بالا یک عملگر و تابع تعریف میشود؛
چیزی که واسطهی مبادلههای "ذاتاً" آزاد در جامعهی بازار است و میتوان
با آن ارزش را سنجید و حفظ کرد. در این معنا، تعریفِ پول، نشان میدهد که بتوارهگیِ
آزادی در یک جهانبینی چهگونه میتواند سرشتِ اجتماعیِ یکی از تأثیرگذارترین
نهادهای بشر را سنگواره سازد، و به این ترتیب امکانِ استیضاح از آن در مقامِ
نهادی که امکانمندِ (باز)تولیدِ سلطه است را منتفی کند. توهمهای مضحکِ نظریهی
اقتصادیِ مسلط، که مستقیماً ریشه در هستیشناسیِ مکانیستیِ آن و بدفهمیهایاش از
واقعیتِ اجتماعی دارد (و البته نامستقیم به گرایشِ گذرناپذیرِ هر نوعی از دانشِ
پوزیتیوستی به سلطه برمیگردد)، پول را در فضایی کاملاً انتزاعی و عاری از زمینهی
انضمامیِ تعاملها، تعریف میکند. نقدِ مارکسیستی از کلیتِ اقتصادِ بورژوایی و
دلالتهای ایدئولوژیکِ ساختارِ نظریِ علمِ اقتصاد، تا حدی پرده از این اوهام برمیدارد،
اما تا جایی که مقولاتِ این نقد (به ویژه در سطحِ معرفتشناختی) همچنان وابسته به
فرمِ کالاییِ ارزش، یا به بیانِ دیگر، پروردهی اندیشیدن در محیطِ نهادیِ اقتصادِ
سیاسیِ تولید است، بخشِ عظیمی از این تودهی توهم همچنان دستنخورده پابرجا میماند.
در واقع، آن بخش از توهماتِ هایکی در موردِ درجهی خودانگیختهگیِ نهادِ پول {که
درنهایت، ایدهی آزادی و تکامل در محیطِ "طبیعی"ِ بازار، از دلِ آن
برکشیده میشود}، به محکِ سویههای نقادانهی تحلیلِ نهادگرایانهی مارکسیستی از
ساختِ اقتصادی در شیوهی تولیدِ سرمایهداری، افشا میشوند، اما نیرومندترین بخش
از طبیعتِ متحولشده/شوندهی پول، در مقامِ دالِ بزرگِ کلیتِ زندهگیِ انسانِ
امروز، نیازمندِ سطحِ دیگری از نقدِ رادیکال است که منطقِ حاکم بر آن، ناگزیر، به افقِ
معناییِ دیگری نیازمند است که در آن همجوشیِ انتزاعِ فرضیه و واقعیت به نحوِ شدتمندتری
به جریان میافتد. کتابِ مذکور، اگرچه در سطحی مقدماتی، تا حدی معرِف بخشهای
اصلیِ شکلدهنده به چنین نقدی است.
کتاب را میتوانید در اینجا بیابید.